نوروز در قفقاز
قفقاز منطقهاي است كوهستاني در جنوب غربي روسيه كه از غرب به درياي سياه و آزوف، از شرق به درياي خزر، از شمال به اراضي پست كوما - مانيچ و از جنوب به ايران و از جنوب غربي به تركيه محدود ميشود. مساحت منطقه قفقاز 000/300 كيلومتر مربع است. اين منطقه به وسيله رشتهكوههاي قفقاز بزرگ يا كوههاي آبپخشان، به دو منطقه جداگانه قفقاز شمالي و قفقاز جنوبي (ماوراء قفقاز) تقسيم ميشود. اولین بار «آشیل» نمایشنامهنویس یونان باستان، واژۀ «قفقاز» را در درام «پرومته در زنجير» نوشت. برخی شرقشناسان مانند ماركوارت واژه قفقاز را برگرفته از واژه فارسي «گَپ كُه» از تركيب واژه هاي «گپ = بزرگ» و «كُه يا كوه»به معني كوه بزرگ، مي دانند . احتمال بسيار زياد میرود كه منشأ نام قفقاز از واژة «كوه قاف» از نامهاي جغرافيايي اساطيري ايراني باشد كه در شاهنامه فردوسي ازآن نام برده شده است.
ماوراء قفقاز واژهاي است جغرافيايي (توپونيم)كه از ديدگاه روسها به «آنچه در پشت رشتهكوههاي قفقاز بزرگ» واقع شده است، گفته ميشد و شامل سرزمينهاي جنوبي دامنههاي جنوبي قفقاز بزرگ از قلمرو امپراتوري روسيه بود. به اين قلمرو كه در بين مرزهاي شمال شرقي امپراتوري عثماني ( و بعد از پايان جنگ بينالملل اول جمهوري تركيه)، شمال رود ارس در مرز ايران و روسيه (و سپس اتحاد جماهير شوروي) و جنوب رشتهكوههاي قفقاز بزرگ قرار داشت به زبان روسي «Zakavkazia» ( زاكافكازيا) گفته ميشود. واژه «ماوراء قفقاز» فارسي و «Transcaucasia» انگليسي، ترجمه همان واژه روسي است. به نظر غير روسها و به ويژه ايرانيها كه از جنوب به آن مينگرند اين قلمرو در واقع همان «قفقاز جنوبي» است. در اين مقاله هر جایی که سخن از «قفقاز جنوبي» رفته است، منظور همان «ماوراء قفقاز» روسي است.
قفقاز جنوبي در سال 2012 مجموعاً 6/16 ميليون نفر جمعيت داشته است. آذربايجان در محل تلاقي قارههاي آسيا و اروپا واقع شده است. جمهوري آذربايجان در شرق درياي خزر در همسايگي شمال غربي ايران و در شرق قفقاز جنوبي ( ماوراء قفقاز) واقع شده است. قلمرو اين جمهوري قسمت جنوب شرقي كوههاي قفقاز بزرگ، قسمتهاي بزرگي از كوههاي قفقاز كوچك، جلگه كُر ـ ارس ( واقع در بين دو رشتهكوه مزبور) و نيز قسمتهايي از كوههاي تالش را در جنوب، در بر ميگيرد. مساحت آذربايجان 86600 كيلومتر مربع است. جمعيت آذربايجان در سال 2015 برابر 7/9 ميليون نفر ( برآورد دفتر بررسي جمعيت) بوده است. از آنجا که نوروز در قفقاز فقط در جمهوری آذربايجان در قفقاز جنوبی و در شهر دربند در جمهوری داغستان ( در فدراسيون روسيه) در قفقاز شمالی و آن هم بطور محدود برگزار میشود، در اين مبحث به آداب و رسوم نوروز در جمهوری آذربايجان بسنده میکنم. البته ناگفته نماند که در بين کردهای ايزدی ارمنستان که تعداد آنها بسيار اندک است نيز نوروز در سطحی محدود برگزار میشود.
نوروز در جمهوری آذربايجان
يكي از سرزمينهاي نوروز در گستره جهانيی فرهنگ و ميراث نوروز بهاريی، كشور جمهوري آذربايجان است. سرزميني كه موسيقي ايراني و دستگاههاي آن از چارگاه، سهگاه، همايون، بيات ترك و شور، در آن به جاودانگي رسيده است. شعر و ادبيات از نظامي، حكيم گنجه و خاقاني، نابغه شيروان و از فردوسي توسي و ملاي رومي و حافظ شيرين سخن گرفته تا همين اواخر، و مذهب شيعه و هزاران واژه پارسي و تعداد زيادي نامهاي جغرافيايي، برخي باورها، مثلها، چيستانها و آيينها و چهره و قيافة ظاهری تا پندارهاي مردمان سختكوش و صميمي آن، با ايرانيان پيوند عميق تاريخي و فرهنگي دارد. در باره نوروز در منابع به زبان آذربایجانی مطالب فراوان نوشته شده است. در دوره شوروی در دایرهالمعارف آذربایجان شوروی نوشته شده است: «نوروز جشن بهار و جشن كهن مردم است. در نيمكره شمالي روز آغاز بهار نجومي برابري شب و روز (21 ـ 22 مارچ)، برگزار ميشود. برخي از ملل در ارتباط با آمدن فصل بهار و نوزايي طبيعت، جشنهايي برگزار ميكنند و آن را به عنوان آغاز سال نو جشن ميگيرند. از زمانهاي قديم تاكنون در ايران، افغانستان، تاجيكستان، ازبكستان و در ميان برخي ملل شرق و نيز آذربايجانيها، آمدن سال نو با برگزاري جشنهايي گرامي داشته ميشود. 21 مارچ در ايران و افغانستان نخستين روز سال نو تقويمي شمرده ميشود».
نوروز مراسمي است وابسته به دگرگوني فصل و تغيير سال كه از قديم در ارتباط با باورها و اعتقادات ملل، حوادث طبيعي و هم وابسته به فعاليت و اشتغال مردم، شکل گرفته است. در ارتباط با فعاليت زراعت، دامداري، شكار، ماهيگيري و غيره نيز مراسمي به وجود آمدهاند. در بين مراسم فصلي، گستردهترين آنها سال نو يا نوروز است كه در پايان زمستان و آمدن بهار آغاز ميشود. اين مراسم يكي از رسوم شایان توجه است كه در سال نو به مردم شادماني و به آنان روحيه ميدهد. زيرا زمستان سرد و يخبندان است و بيجان. زمستان مردم را در تنگنا و سختي قرار ميدهد، آنها را همانطور كه ميگويند، خانهنشين ميكند. در زمستان، پنداري كه حيات نيست، هر چيزي سست است، طبيعت، حيوانات و پرندگان، پنداري كه در خوابند. بهار نيز حيات است، جاندار است، او تنها براي انسانها نيست، به تمام جهان هستي ـ به طبيعت، حيوانات و رستنيها جاني دوباره ميدهد، زنده ميسازد. بهار نزديك ميشود، طبيعت جان ميگيرد، خورشيد ميتابد و انسانها گرم ميشوند. خواهي ـ نخواهي انسانها به هوس ميآيند، شادمان ميشوند، ميجوشند و ميخروشند و خود را خوشبخت احساس ميكنند.
تمام اين جهات، البته از عوامل و شرايط اصلي گستردگي مراسم نوروز است. اين عيد سال نو در بين تمام ملل جهان وجود دارد. هر ملتي در ارتباط با ويژگيهاي قومي، محلي، ملي، در اين عيد مراسم ويژهاي برپا ميدارد و جشن ميگيرد. ملت آذربايجان نيز به مناسبت سال نو مراسم برپا ميدارد و در آن ترانهها و نغمههاي گوناگون اجرا ميکند. در ارتباط با سال نو اعتقادات متفاوتي نيز پديد آمده است. روياندن سمنو، رنگكردن تخم مرغ، پختن غذاهاي خوب، تهيه هفت نوع خوراكي گوناگون، دست خالي برنگشتن به خانه، تكيهدادن به ديوار در هنگام آذرخش و تندر و غيره. از اين پديدهها روشن ميشود كه عيد سال نو به سالهاي بسيار دور تعلق دارد و عادات و اعتقادات زيباي آذربايجانيها را در خود نگهداشته است. كوشش شده است ارتباط جشن نوروز را با نامهاي شخصيت تاريخي در افسانههاي جداگانهاي (شاهان افسانهاي ايران چون كيومرث [گايه مردان اوستا]، جمشيد و برخي ديگر) به اثبات برسانند.
در دورۀ اسلامي و پس از گسترش دين اسلام در ممالك خاور ميانه و آسياي مركزي سعي شد آداب و رسوم و جشن ملل منطقه ادامه يابد. در طي سدهها، خادمان دين اسلام، نمايندگان طريقتهاي گوناگون، سعي داشتند ريشههاي تاريخي و طبيعي اين جشن را با اعتقادات ديني ارتباط دهند. اكثر ملل، از جمله آذربايجانيها، برخي از آداب و رسوم و بازيهايي را كه از بنيان ماهيت جشن بهار برخاسته است، تاكنون پاسداري و نگهداري كردهاند. مؤلفان سدههاي ميانه پس از گسترش دين اسلام در ممالك شرقي نيز جايگاه مستحكم جشنهاي نوروزي، آداب و رسوم فعاليتهاي بهاري و اعتقادات تقويم زراعي در زندگي مردم را نشان دادهاند. ابوريحان بيروني با روايات گوناگون دربارۀ عيد نوروز، علل پيدايش آن و آداب و رسومي كه در اين رابطه بين مردم گسترده شدهاست، بحث كرده و عيد نوروز را بيداري طبيعت و آغاز فعاليتهاي كشاورزي ميداند و نشان ميدهد كه اين عيد در ارتباط با زندگي دنيوي مردم است.
نظامالملك در سياستنامه از عيد نوروز به عنوان جشني مردمي ياد ميكند كه با آمدن بهار برگزار ميگردد. آغاز جشن نوروز در بسياري از آثار منظوم كلاسيك شرق از جمله ادبيات تركي، در اشعار «بهاريه» بسيار گسترش يافته، به تصوير كشيده و مترنم شده است. در تقويم آذربايجان روزهاي 20 و 21 مارس، با رنگ قرمز مشخص شده است. همين روزها را ملت آذربايجان همهساله انتظار ميكشند و آن را با شكوه تمام برگزار ميكنند. در اين روزها، دگرگونيهاي بزرگ در طبيعت پديد ميآيد. طول مدت شب و روز با هم برابر ميشود و وانگهی بهار آغاز ميگردد. در بهار طبيعت جان تازهای ميگيرد، روزها بلندتر ميشود، خاك باردار و درختان بيدار ميشوند. برخي از جانوران از خواب زمستاني برمیخیزند. پرندگان مهاجر بازميگردند. انسان مهیای كشت و كار ميشود. به همين سبب پدران ما از گذشتههاي دور، اين روز را روز آغاز سال نو ميدانستند و با جشن و سرور به پيشباز آن ميرفتند. اين عيد، عيد بهار ناميده ميشود. بعدها اين عيد، عيد نوروز ( بزبان تركي آذري = نوروز بايرامي) نامگذاري شد. در ارتباط با عيد نوروز، اساطير و اسطورههای قديمي موجود است.
محققان پيدايش جشن نوروز را در ميان ملل زراعتكار شرقِ نزديك ميدانند. هر ملتي در ارتباط با اين جشن و وابسته به ويژگيهاي قومي، محلي و ملي خود سرودها، ترانهها و مراسم شادي و پايكوبي مخصوص بخود پديد آوردهاند. سمنوي تهيه شده در عيد نوروز، نشانهاي از آمدن بهار، نوزايي طبيعت، و نشانه و رمز زراعت است. روستاييِهای آذربايجان با تهية سمنو، بركت و فراواني را در طي فصول مختلف كشاورزي آرزو ميكنند. چهار هفته مانده به عيد هر شب چهارشنبه و روز عيد، با روشنكردن آتش با سرودن ترانة («گون چيخ = خورشيد درآ» و برخي نغمهها) اعتقادات و باورهاي موجود به آتش و خورشيد نشان داده ميشود. تمام اين مراسم ادامه آداب و رسومي است كه پيش از اسلام وجود داشتهاند .
نوروز، كه از اعياد باستاني به شمار ميرود، چنان با سرچشمههاي كهن حيات و زندگي آذربایجانیها درآمیخته است كه شناخت آن با يك مشاهده يا بررسي اجمالي امكانپذير نيست. هم چنين پيدايش نوروز، ديدارها و روابط اعتقادي آنها، وابستگي نوروز، با سرچشمههاي فرهنگي زرتشتي و اسلامي، چه در سدههاي ميانه و چه پس از آن، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در ارتباط با اين مسائل در دورههاي متفاوت مورخان، وقايعنگاران، فرهنگشناسان و مردمشناسان منابع را بررسی کرده و به حقايقي دست يافتهاند كه پارهاي از آنها يكديگر را تأييد يا تكذيب كردهاند. نوروز با گذر از مرزها به عيد ملي و بشري ملل و اقوام تبديل شده است؛ هر ملتی میکوشد نوروز را عيد ملي خود به شمار آورد و بدين ترتيب در جهان شرق دربارۀ نوروز ملاحظات گوناگون، آداب و آيينها، مراسم، افسانهها و روايتهایی پديد آمده است. حتي در جهان تُرك نيز، اقوام گوناگون به نوروز آرايههاي هنري دادهاند و آن را عيد ملي عمومي خود به شمار ميآورند. ولي بدون در نظر گرفتن همه اين موارد، نوروز در بين مللي كه آن را برگزار ميكنند، ويژگيهاي اصلي خود را حفظ و نگهداري كرده است.
ملل شرق، نوروز را آغاز سال نو خود به شمار میآورند و آن را چون رمز فراواني و بركت ميدانند. نوروز در آذربايجان، عيد آرزوهاي خوش نياكان است. آنها در اين عيد، گذران خوش اين سال را آرزو ميكردند و كوشش داشتند تا از چگونگي گذر سال آينده نيز آگاه شوند. كشت و كار در پيوند با طبيعت است و پدران ما در نوروز ميكوشيدند از چگونگي عمل آمدن سمنو( بزبان آذري سَمَني) و نخستين پرواز پرندگان مهاجر، چگونگي سال آينده را حدس بزنند. سبز شدن به موقع و مزه و شادابي سمنو را نشانه فراواني نعمت و بد سبز شدن آن را نشانۀ خشكسالي و قحطي سال آينده ميپنداشتند. امروزه برای بررسي پديد آمدن نوروز و رابطۀ آن با انديشههاي اعتقادي و تعيين مكان و موقعيت آن در تصورات ابتدايي ملت آذربايجان، پيش از هر چيزي لازم است به جنبههاي حيات مردمي خود نوروز پرداخته شود. زيرا نوروز رفتهرفته فراموش نشدنيتر و جاودانهتر در يادها زنده مانده و در پايداري خود تا به امروز رونق يافته و زيباتر شده است.
مشاهدات دقيق نشان ميدهد كه نوروز از اعياد كهن نياكان ما بوده و با نفس گرم عناصر حيات بخش انسان يعني آب، آتش، باد (هوا) و خاك ارتباط دارد و با میل به «زنده شدن» به وجود آمده است. بنا بر باورهاي كهن آنچه به انسان فايده نميرساند «مرده» به شمار ميرفت. بدین معنا، جلوگيري از محصولدهي خاك را «انجماد» آن ميدانستند كه انسان را از ضروريترين نعمتها محروم ميكند. به محض اتمام ارزاق جمعآوري شده، در انسان آرزوي فزاينده بيداركردن دوبارۀ خاك، كار و روياندن، احساس ميشد. خاك نيز ناگهاني «زنده نميشد»، بيدار نميشد. براي بيداري آن آب، گرما (آتش و آفتاب) و باد (هوا) لازم بود. بسته به همين آرزو، مردم از ديرباز در ارتباط با همين چهار عنصر، براي خود آداب و رسوم، باورها و آيينهايي را خلق كردهاند. چهار هفته مانده به آغاز سال نو، اجراي اين آيينها و اعتقادات، آغاز ميشد. هر چهارشنبه را با يكي از عناصر طبيعت مرتبط ميدانستند و بدين ترتيب در تصور كهن نياكان ما، چهارشنبههاي آخر سال پديد آمد و آنها را مقدس شمردند. اگر گروه كبوتران، نخستين بار بر روي كشتزارها به پرواز درمیآمدند، آن را نشانۀ فراواني سال آينده ميدانستند و اگر بر روي زمينهاي باير پرواز میکردند و پشت بامها مي نشستند، گوياي آن بود كه سال آينده با خشكسالي، قحطي و كساد همراه خواهد شد.
بنا به باور پدران و نياكان آذريها، فراواني پروانههاي قرمز رنگ، نماد وفور غلات و زياد شدن پروانههاي سپيد نيز نشانه فراواني سبزي و علف بود. هنوز يك ماه مانده به نوروز، مردم خود را براي عيد آماده ميكردند و در تلاش بودند تا آن را به جشن و شادماني و مجالس عروسي تبديل كنند. در اين زمان در هر جا مردم با همياري يكديگر راههاي ارتباطي پيرامون و پلها را مرمت، چشمهها را لايروبي و مساجد را مرمت و نظافت ميکردند. بر طبق آداب و رسوم در روزهاي پيش از عيد نوروز، مردم به نظافت و گردگيري خانه و حياط و كاشتن درخت و از اين قبيل امور میپردازند. مردم در خانهها به نظافت گسترده و همهجانبه ميپرداختند. لحافها، تشكها، قالي، قاليچه، گليم جاجيم و زيراندازها را در آفتاب ميگستردند و لوازم خانه را داخل حياط در معرض نور آفتاب قرار ميدادند تا ناپاكيهاي آنها زدوده شود و از ميان برود. خانه و حياط خانه را با جارو ميروفتند و در پايان كار، جاروي كهنه را ميسوزاندند. باغچه منازل را سر و سامان ميدادند و درختان ميوه و بوتههاي گل را هرس ميكردند. پاي درختان را بيل ميزدند، جويها را لايروبي و باغها را آبياري ميكردند.
در عيد نوروز انواع شيريني ( قوقال، كلوچه، فصلي، باقلوا، شكرپاره و، نان شكري) و پلو ميپزند، تخم مرغ رنگ ميكنند، در مجمعه و سينيها خنچه ميآرايند، شمع روشن ميكنند، آتش ميافروزند، سمنو ميپزند، براي رفتگان خيرات ميكنند، قهركنندگان آشتي ميكنند، آشنايان و همسايگان به ديدار يكديگر ميروند و عيدي ميدهند و عيدي ميگيرند. «عاشقها» در بارۀ بهار مديحهسرايي ميكنند، دختران و پسران لباس نو ميپوشند، رقص و پايكوبي ميكنند، و «ياللي» ميرقصند. جوانان اسب ميتازند، كُشتي ميگيرند. در عيد نوروز «هاخيشتا»، «بنؤشه» ، «كوسه ـ كوسه» بازي ميكنند. جشن بهار كه نشانهاي از عشق به زندگي و طبيعت است در جمهوري آذربايجان با شكوه تمام جشن گرفته ميشود. انسانها رهايي از يخبندان، سرما و سختي زمستان را جشن ميگيرند. در ميان برخي از ملتها نيز اين عيد را عيد سال نو ميدانند.
در روزهاي عيد يكي از پسنديدهترين نمايشها، نمايش «كوسا ـ كوسا» (كوسه بازي) است. كوسه نماد زمستان، و بُز نماد بهار است. دادن نقش زمستان به كوسه براي نشادن دادن نبود محصول، سبز نشدن غله، قحطي و كسادي زمستان است. دادن نقش بهار به بز نشانهاي است از اينكه بهار نيز چون بز زاينده است. بز به انسانها گوشت، شير، مو، چربي و سوخت حيواني ميدهد و بزغاله ميزايد. پيروزي بز بر كوسه نشانه پيروزي بهار بر زمستان است. كوسا ـ كوسا (كوسه ـ كوسه) ـ «كوسا ـ كوسا» نمايش مراسم مردمي قديم در آذربايجان است. اين مراسم در ارتباط با بدرقه زمستان و آمدن بهار پديد آمده است و اصولاً در عروسيها و جشنها برگزار ميشد. بازيگران اين نمايش عبارت بودند از كوسه، بز، و دستيار كوسه. كوسه نماد انساني زمستان و بز نيز نماد حيواني بهار بود. حضور كوسه و دستيارش در گردآوري خرج راه با كمك دستيار و بز دوستداشتني مردم، به زور گرفتن پولهاي جمعآوريشده توسط كوسه از دست بز، و در پايان، كشته شدن كوسه در خواب توسط بز با زدن سنگ بر سر كوسه، موضوعات اصلي اين نمايش را تشكيل ميداد.
در طول نمايش كژيهاي اجتماعي به صورت طنز و خنده نشان داده ميشد. در نمايش كوسا ـ كوسا، بديههگويي به ايجاد صحنههاي گستردة خندهدار امكان مي داد. بازيگران گريم و ابزار زندگي (ريش، كلاه، جارو، استخوان، زنگوله، شمشير و چيزهاي ديگر) را به كار ميگرفتند. در ارتباط نزديك با كوسا ـ كوسا، تعدادي نمايش ديگر «كوسا اويونو»(كوسه بازي)، «كوسا گلين» (عروس كوسه) و برخي ديگر به نمايش در ميآيد.
جشن نوروز در دورهی شوروی
در دورهی شوروي برپايي مراسم نوروز در آذربايجان به طور رسمي ممنوع بود و سياستهاي ضد ملي حزب كمونيست اتحاد شوروي تمايلي به حفظ آداب و رسوم ملل مسلمان اتحاد نداشت. دولت شوروي در زمينۀ زبان و فرهنگ ملي به خاطر التفاتي كه به زعم خود نشان داده بود، سعي داشت تا تاريخ و فرهنگ هزار ساله، آداب و رسوم تاريخي و اعياد از جمله عيد نوروز به عنوان ميراث زیانآور گذشتگان تبليغ و اعياد جديد و ساختگي شوروي جايگزين آنها کند. اول ژانويه نخستين روز سال ميلادي به عنوان عيد عمومي برگزار ميشد و عيد ملي ـ اسلامي نوروز به عنوان باقيمانده دين و ارتجاع معرفي ميشد. عليرغم اين سياستها، مردم آذربايجان در عمق ضمير خود آداب و رسوم و باورها و اعتقادات ديني خود را حفظ مينمودند. روشنفكران، شعرا و نويسندگان آذربايجان پس از مرگ استالين تلاش نمودند بار ديگر عيد نوروز را احيا كنند.
براي اولين بار در سال 1967 بود كه «شيخعلي قربانف» دانشمند و نويسندة ميهندوست آذربايجان سعي نمود تا عيد نوروز به صورت كاملاً آشكار از طرف مردم برگزار شود ولي او و برخي از گروهها مورد تعقيب دولت شوروي قرار گرفتند و از كار بركنار شدند و از آن پس نيز اجازه برگزاري عيد نوروز داده نشد. با وجود اين ممنوعيتها، به مناسبت عيد نوروز نغمه و داستانسرايي ميشد. پسراني كه در اين روز به دنيا ميآمدند «نوروز» يا «بايرام» (عيد) ناميده ميشدند. مردم نوروز را زنده نگاه داشته بودند. نوروز موجوديت ملي مردم را نشان ميداد و با اعياد بيگانه شوروی تفاوتهاي آشكار داشت. پس از استقلال آذربايجان، در 18 اكتبر 1991، عيد نوروز از خانهها به محلهها و سپس به ميادين شهرها گسترش يافت و تبديل به يك آيين و مراسم رسمي شد.
جشن نوروز در دوره پس از استقلال از شوروی
عيد نوروز در جمهوري آذربايجان اهميت ويژهاي براي مردم اين سرزمين دارد. نوروز به عنوان عيد رسمي و ملي جمهوري آذربايجان بين مردم ارزش خاصي دارد. پس از استقلال جمهوري آذربايجان در ۱۸ اکتبر ۱۹۹۱ عيد نوروز از خانهها به محلهها و سپس به ميادين شهرها گسترش يافت و تبديل به يک آيين و مراسم رسمي شد. در سال 2011 دولت آذربايجان، به مناسبت اين عيد ۸ روز تعطيل رسمي اعلام کرد. جالب توجه است كه در ايام نوروز همه ميخواهند بسيار پاكيزه و باسليقه وارد سال نو بشوند. مثلاً هر چيزي را كه در منزل وجود دارد تميز ميكنند، ديوار اتاقهاي خانه را سفيد ميكنند، رختها را ميشويند، رختخوابها هوا داده ميشوند و ديگر امور. در آيينها و باورهاي نوروزی آذریها، عدالت، شادماني و مهرباني، بسيار محترم شمرده ميشود. عناصر مقدسي كه در هر يك از چهارشنبههاي آخر سال تكريم ميشود، در سراسر سال به ياري انسان ميآيند، از او دستگيري ميكنند، در نغمهها و سرودها، آيينها و باورهايي كه آنها را ترنم ميكنند در زبان مردم زنده مانده و از زندگي آغازين با او دوستي برقرار كردهاند.
در جمهوري آذربايجان در ميان جشنها و آيينهاي نوروزي، چارشنبه آخر سال جايگاه ويژهاي دارد. چارشنبه آخر سال را با شكوه بيشتري برگزار ميكنند. شيرينيهاي گوناگون نوروزي ميپزند و خنچههاي رنگين ميآرايند. پس از روشنكردن شمعهاي نوروزي، سفرههاي نوروزي گسترده ميشود. در سفره خنچههاي مملو از شيرينیهاي رنگارنگ میچینند. تخم مرغهاي آبپز رنگآميزيشده زيبايي در سفره ميچينند. در سفره نوروزي بايد هفت نوع شيرني و خوراكي گذاشته شود. در هر خانهاي بايد پلوي شب عيد پخته شود. باید به خويشاوندان و نزديكان، افتادگان، تهيدستان، ناتوانان، بيكسان، و كساني كه كلاه بر آستانه درها ميگذارند، حتماً سهمي داده شود و همه را به نوعي خشنود گرداند.
يكي از ملزومات سفره نوروزي، سمنو است. سمنو نشانه سبزي و فراواني است. سمنو اشارهاي است به زندهشدن طبيعت، غرقشدن دشتها در گل و سبزي، برگ دادن درختان و فراواني سال آينده. سمنو همچنين يكي از عزيزترين خوراكيهاي نوروز است. همچنین حلواي سمنو به عنوان سوغاتي عيد براي خويشاوندان و نزديكان و دوستان و همسايگان فرستاده ميشود. همه اعضاي خانواده بر سر سفره جمع ميشوند، خوراكي ميخورند. در محلهها، بويژه در نواحي روستايي، بچهها آتش ميافروزند، به در خانهها رفته و هداياي نوروزي جمع ميكنند، «تخم مرغ بازي» راه مياندازند.
جشن و سرور از سرشب تا پاسي از آن گذشته ادامه مييابد. آنها رقص و پايكوبي ميكنند و آواز ميخوانند. دختران و پسران در دل نيت ميكنند، در پشت درها پنهان ميشوند و فال گوش ميايستند. اگر سخني خوب و گفتگوي خوشي بشنوند، شادمان ميگردند و اميدوار ميشوند كه نيت خوب آنها برآورده خواهد شد؛ اگر حرف ناخوشايندي بشنوند، اعتقاد دارند كه نيت آنها برآورده نخواهد شد. به همين سبب، در اين شب همه ميكوشند كه «دِدي ـ قودو» را به خانههایشان راه ندهند، گفتگوهاي دلنشین و روحیهی شاد و خندان داشته باشند.
۱۳۹۹/۱۲/۳۰ - ۱:۰۱ بعد از ظهر